سفارش تبلیغ
صبا ویژن
راه تکامل
بپرهیزید از صولت جوانمرد چون گرسنه شود و از ناکس چون سیر گردد . [نهج البلاغه]
 
 

چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت به درگاه الهی دیر و طاقت فرسا میگذره ولی 60 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!
چقدر خنده داره که 100  هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد!
چقدر خنده داره که یه ساعت عبادت در مسجد یا کلیسا طولانی به نظر میاد اما یه ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره!
چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمی یاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!
چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافه می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی که مراسم دعا و خطابه و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می  کنیم و آزرده خاطر می شیم!
چقدر خنده داره که خوندن یه صفحه و یا بخش از قرآن یا کتاب مقدس سخته اما خوندن 100 صفحه از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!
چقدر خنده داره که سعی میکنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزو کنیم اما به آخرین ردیف یک مکان مذهبی مثل کلیسا یا مسجد تمایل داریم!
چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما برای بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تو آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!
چقدر خنده داره که شایعات روز نامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان کتب مقس و قرآن رو به سختی باور می کنیم!
چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری  در راه خدا انجام بدن به بهشت برن!
چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنید به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته شود همه جا را فرا می گیرد اما وقتی که سخن و پیام الهی  رو  می شنوید دو برابر در مورد گفتن و یا نگفتن اون فکر می کنید!
خنده داره . اینطور نیست؟!
دارید می خندید؟
دارید فکر می کنید؟

این حرفارو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاس گذار باشید که او خدای اعلی و دوست داشتنی است.

آیا این خنده دار نیست که وقتی که می خواید این حرفارو به بقیه بزنید خیلی ها رو از لیست خودتون پاک می کنید بخاطر اینکه مطمئنید که اونها به هیچ چی اعتقاد ندارند؟!!!
خنده داره؟ ...... تاسف آوره.

.


مریم وظیفه دوست ::: سه شنبه 86/7/17::: ساعت 12:51 عصر
 

بسم ا...

ونریدان نمن علی الذین...

درود بر تو ای فلسطین و درود بر فرزندان غیورت آنها که به مقابله با شیطان و سپاهیانش قد علم کرده و غیورانه به بت شکنی ابراهیم اقتدا نمودند.

درود بر تو ای فلسطین و درود بر تمامی آنها که استکبار جهانی را به انقلاب سنگها محسور خویش کرده اند.

دیریست که پنجه خونخوار صهیونیسم جهانی روی آن وادی مقدس سایه افکنده و گویا دلاوران عرب را از این واقعه نامیمون خبری نیست.

سالهاست که چشم امیداسلام به حضور پرنور جوانانی است که تابش خورشید قدس را عالمگیرنموده وآن ارض منور را از اشغال ستمگران ناپاک برهانند. زمان چه زود می تازد.آیا این دیروز نبود که خمینی کبیر جمعه ای را بنام قدس رقم زد؟ ا... اکبرآن پیر عالیقدر –آن از تبار آسمانها سالها پیش نخوت این سیاهدلان صهیون را به چشم دل دیده ومظلومیت اسلام را فریاد کرده بود.گفته بود اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود گفته بود که مسلمین به پا خیزند او همه اینها را گفت...واویلتا فلسطین ای سرزمین پیامبران الهی چه مظلومی تو که اینک هیچ فریادرسی در جهان ندای یا للمسلمین زنانت را نمیشنود ندای مظلومیت تو را تنها کسانی خواهند شنید که صدای خورد شدن استخوانهای پدرانشان را در زیر چرخهای تانک اسراییلی شنیده اند فریاد دادخواهی تو را تنها کسانی پاسخ خواهند گفت که شرف و پیروزیشان را جز به درگاه احدیت تسلیم نخواهند کرد آنها که در هزار سوی کتب علمی دانشگاههای دنیا به مقابله با جهل برخواستند آنها که فرزندان برومند تواند انها که خاک تو آرامگاه مادرانشان است آری به راستی آنها خواهند آمد جوانان دانشجوی تو خواهند دانست که شیطان هزارهزار اندیشه باطل به میدان آمده و آنها با اتکابه حق و تدبر در قران راه رهایی را خواهند یافت و مگر این کلام او نیست که فرمود فلن یجعل ا...للکافرین علی المسلمین سبیلا 

به هوش باشید ای فرزندان مسلمان قدس.جوشن آسمانی حق به تن کرده و بر جالوت زمان بتازید.

این غاصبان همانها هستند که خاکروبه ها بر سر پیامبر عظیم اسلام فرو آوردند اینها همانها هستند که طا ئف را میدان شکنجه اش ساختند

اینها همانها هستند که در بدر- احد – خیبر و هزاران وعده گاه دیگررسول ا... را آزردند و در پایان باز او بود که پیروز آمد

و ما النصرالا من عندا...

آری ای برادران و خواهران دانشجو با اراده ای محکم از انفعال درمقابل دشمن پرهیز کنید که این شیوه شیران هرگز نبوده حمایت از یاران دین و مردان سیاسی اسلام نه امروزه که هماره تکلیف شما قشر روشنفکر جامعه است شما خواهید توانست زندگی و امید را به فلسطین  سرزمین فرزندانتان باز گردانید و خواهد آمد روزی که عزم و تلاشتان به ثمر بنشیند و سرود ملی شما داور مردان و شیرزنان مسلمان در جهان طنین افکند اینک این گوی و میدان است که چشم به راه حضور شما جوانان آگاه مانده بشتابید و به یاری مادرتان فلسطین قد علم کنید ودر این راه پیروی از پیامبر اکرم محمد مصطفی(ص) را سر لوحه امور قرار دهید که راه این است ولا قوة الا با...

مرجعیت دینی شما نقطه قوت تلاشتان خواهد بود به هوش باشید شیطان در مقابل محمد هیچ غلطی نمی تواند بکند گردا گرد مراجع چون پروانگان دور شمع گشته وراه اسلام را بپویید و همگی به عروة الوثقی ایمان  قرآن چنگ زنید و با نشروگسترش آیات جهادی وصبر ریشه ی نا امیدی را بخشکانید وبدانید ان ا... مع صابرین والبته ما دانشجویان بسیجی ایرانی در این جنگ نا برابر آنچه از سرمایه علمی و فکری نزدمان باشد پشتوانه راهتان خواهیم کرد و در مقابله با دشمنان اسلام همدوش وهمپای شما خواهیم جنگید رسوایی هلو کاست این قوم را به یاد دارید ؟

اراده کنید دو طرفه آن رسوایی را به عالم بکشانیم وهمراه هم بند بند آن پروتکل های نامردی را به عالم وعالمیان بشناسانیم اراده کنید یاران بپا خیزید دوستان چشم امید اسلام امروز بگامهای استوار شما جوانان فلسطینی است کیاست –سیاست ودیانت را هرگز فراموش نکنید اینک وقت آن رسیده که بر عهدها پای فشاریدو بدانید فضل ا...المجاهدین علی القئدین اجرا عظیما

به هوش باشید که آخرالزمان عصر اسلام است وبه انسانیت امید داشته باشید به ظهور آن منجی اسلام و بجنگید با همه کفر وهمه نا مشروعیت

 

 

ان تنصروا...ینصرکم وثبت اقدامکم

والسلام


مریم وظیفه دوست ::: یکشنبه 86/7/15::: ساعت 10:8 صبح
 

بسم رب الشهداء و الصدیقین

گزارش لحظاتی کوتاه از سفر به جبهه های غرب:

از کاوه وهمرزمانش شروع شد. طلبیده بودنمان و ما نمی دانستیم چه کرده ایم که لایق این سفر شده ایم.انتخاب شده بودیم که به محضرشان برسیم. سفر آغاز کردیم با نام کاروان سیاحت غرب که سیاحت قلب را یادآور بود و سیاحت ما می توانست مسیرمان را در سیاحت قلب تعیین کند.

مشتاقانه انتظار میزبانیشان را می کشیدیم. راویان برایمان گفتند.ازروح بلندشان،از رشادتهاشان، از خلوصشان،از تسلیم مطلق بودنشان و گفتندو گفتند و ما گوش جان سپرده بودیم که راه را بیابیم.

به مهاباد رسیدیم. شهری که در آن هنگامه نماد تمام نامردیهای عالم بود. آنجا که می گفتند پایگاه اصلی ضدانقلابیون بوده و وحشیانه سر از تنهای رزمندگانمان جدا می کردند اما این بزرگ مردان تاریخ لحظه ای تردید به خود راه نداده و ایستادند.سوختیم از عمق وجودمان و از مسیح کردستان شهید بروجردی شنیدیم که با دم مسیحاییش آن خاک مرده را زنده کرده بود. پاکش کرده بود با قافله سالارمان.

راه را پیش گرفتیم به دیار مردمان به ناحق به خون کشیده شده،سردشت.

ویادمان یاران دیرینمان در چند کیلومتری سردشت. اما انگار می خواستند بیازمایندمان که هنوز شوق دیدار یار باقی ست یا باز اسیر خاک شده ایم.اتوبوس ها ازحرکت ایستادند و ما پای پیاده به حضور طلبیده شدیم که مگر نه این است که با زخم تیشه ای سخت تندیسی زیبا مهیا می شود و شهدا می خواستند که بسازندمان تا زیبا به پیشگاهشان برسیم.

روی سنگلاخها نشستیم و باز تلنگری آتشمان زد که ما به غنیمت خواری آمده ایم! ما هیچ نکرده ایم برای یار حال آنکه او از خود گذشته است. که ما قدمی برنداشته ایم و او جانانه گام نهاده است. نفس کشیدن در آن هوای رهیده از چنگالهای بی شرمان برایمان سخت شده بود.آری به یاد آوردیم که عهدمان را شکسته بودیم و فراموششان کرده بودیم اما این بزرگ مردان باز هم جوان مردی کرده بودند و رهایمان نکرده بودند.

هرجا می نگریستیم نوشته شده بود:"شهدا شرمنده ایم" و من از سستیهایم، از هرزه گوییهایم، از کم کاریهایم، از کاهلیهایم، از غرورم، از بیهوده عمر گذراندم شرمنده شده بودم.

و حاج عمران. باورم نمی شد.بی صبرانه انتظارش را می کشیدم. به دنبال آشنای غریبم می گشتم. می خواستم از دردهای دلم بگویم. نشانه می خواستم. قدم که برمی داشتم احساس می کردم پا جای پای او می گذارم. او که فرمانده اش قافله سالارمان بود.شهید محمود کاوه. حضورشان را حس می کردم. پای یادبود شهید کاوه نشستم. عقده ها گشودم.عقده ها گشودند و باز "شهدا شرمنده ایم". چه سخن دلنشینی از زبان یادگار جبهه:"محمود جان ببین که همشهریانت آمده اند. از سرزمین ضامن آهو،خوب پذیراییشان کن"

دلهایمان پر کشیده بود به آن سوی صفر مرزی. به مرز عاشقی و عاشق کشی. به همانجا که شهیدانمان به تک تک نامهای شورانگیزش، به حسینش(ع)، به علمدارش، به زینبش، به علی اکبرش، به علی اصغرش، به رقیه اش و به هفتادو دوتنش اقتدا کرده بودند. همانجا که یاران دیرینمان شهد شهادت را به عشق آنجا نوشیده بودند. لبان خشکیدیشان نشان از لبان تشنه مقتدایشان می داد.

و اینک این ماییم و این روح بلند شهیدانمان. این ماییم و شرمساری بی انتها و این ماییم و خدای عاشقان. بیایید عهدی ببندیم. بیایید کاری کنیم. نگذاریم خونشان پایمال شود.

والسلام

 


مریم وظیفه دوست ::: دوشنبه 86/7/2::: ساعت 10:25 صبح

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
.:: منوی اصلی ::.
.:: آمار بازدید ::.
بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 2
بازدید کل : 7276
.:: تا دیدار محبوب ::.
.:: درباره خودم ::.
.:: پیوند های روزانه ::.
.:: لوگوی وبلاگ من ::.
راه تکامل
.:: آرشیو شده ها ::.
.:: اشتراک در خبرنامه ::.
 
.:: طراح قالب::.
مرکز نشر فرهنگ شهادت
مرکز نشر فرهنگ شهادت شیراز
مرکز نشر فرهنگ شهادت